این لبای گرم اونه که میتونه لب ها مو تا خنده واکنه
این صدای قلب اونه که میتونه از تنم غمو رها کنه
این بارون اشک منه که قصه شبهای تنها سرودنه
این سایه بخت منه که پشت این پرده سیاه بودنه
من یه گل هزار پرم که پای هر پرم یه خاره
داغ تابستون رو سرم اماتنم پر از بهاره
اون با ستاره همسفر من گل داغ خورشیدم
سیاهتر از بخت بدم رنگی به دنیا ندیدم
امشب
مهتاب
با منه تا وقت سپیده
فردا
فردا
لحظه دیدار امیده
اون که لبم منتظر ململ داغ رو لباشه
یه شب میاد که قلب من خسته تر از زنگ صداشه
وقتی بیاد با خنده هام ابرارو بارون میکنم
تو جنگل سبز چشام خورشید و مهمون می کنم
امشب
مهتاب
با منه تا وقت سپیده
فردا
فردا
لحظه دیدار امیده
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0